الفبای جامعه شناسی را او به ما آموخت. آرام و با متانت...از دورکیم شروع می کرد تا می رسید به منهایم و اسپنسر و زیمل و ..

پای تخته می نوشت: خاستگاه اجتماعی، منابع فکری، روش، بینش، نقاط ضعف و قوت و.. و برای هر کدام از اینها دنیا دنیا حرف داشت..

و نمی دانم چه چیزی یا چه حسی را ضمیمه ی درسهایش می کرد که عجیب به دل می نشست..

 بر خلاف  "دکتر پ" و "دکتر ف" و "دکتر ش" بابت دانسته هایش فخر نمی فروخت و مغرور نبود و سرشار بود از تواضع..

.

خبر رفتن یکباره اش شوکه ام کرد.. استادی که به معنای واقعی کلمه "محترم" بود..

روحش شاد..


بعد نوشت: امروز بدرقه ات کردیم استاد.. علامه مدتها بود چنین جمعیتی به خود ندیده بود..امروز همه آمده بودند..از دکتر پیران و آزاد ارمکی گرفته تا عباس عبدی و ... 

امروز سعیده منو یاد پارسال انداخت..شب یلدا تا نزدیک ۸ شب سر کلاس بودیم.. -تو سالن ارشاد- و

با هم نارنگی شب یلدا!!خوردیم و چقدر دلداری می دادی به مایی که آن روزها -به قول خودت- پدر معنوی مان را از دست داده بودیم.. و امروز چقدر محتاج دلداری ات بودیم..

امروز همه آمدیم تا بگوییم نمی روی از یاد..

سفرت بخیر استاد...